سلام برسام جون من سهیل هستم . تو چهارشنبه شب اومده بودی بالایی خونه ی بابا بزرگ و مامان بزرگ اونا تو رو خیلی دوست دارن و اصن تو رو ول نمی کردن اون شب انقدر شیطونی کردی خوابت گرفت و از ساعت 8 تا 11 خوابیدی ساعت 11 هم که بیدار شدی شیر خوردی و مامانی برات پرتقال پوست کند و تو هم آب شو مکیدی مامانی میگفت تو خیلی تکدانه دوست داری . بگذریم اون شب برات آهنگ گذاشتیم و میرقصیدی و بالا و پایین میرفتی . تو تازه 3یا4 تا دندون داری . بابایی میگه دندونات خیلی تیز هستن و موهای بچه ها رو میکشی . تازه داری حرف زدن رو یاد میگیری و میگی هوووووووووووم هووووووم تا الان فقط همینو میگی . اون شب وقتی میخواستین برین مامانی میخواست ازت عکس بگیره ...